امروز یکی از دوستان فرهیخته که انصافا علاوه بر رشته تخضصی خود در شعر و علوم انسانی گنجینه ذیقیمتی از اطلاعات دارد در ضمن صفای باطن و ظاهر آرامبخشش به انسان تسلای خاطر میدهد را زیارت کردم و بحث از هوش هیجانی شد که قبلا در همین مقوله قدری نوشته بودم.خلاصه قسمت قبل این بود که نقش هوش هیجانی در زندگی و پیشرفت انسان بسیار بیشتر از بهره هوشی است و قابل اکتساب و تغییرپذیر بوده و تحت تاثیر محیط و تربیت است.دو فرق عمده نیز با بهره هوشی دارد یکی اینکه قابل تغییر است و دوم اینکه به انسان میگوید کجا میخواهی برسی در حالیکه هوش عمومی میگوید کجا میتوانی برسی.اما هوش هیجانی یک اصل زیربنایی دارد و آن شناخت است.شناخت و آگاهی خود و شناخت محیط پیرامون و قدرت برقراری ارتباط با جهان اطراف.شاید این مهم بنیادی ترین و ارزشمندترین قدم در پیشرفت انسان است.من کیم؟چه تواناییهایی دارم؟ چه استعدادهایی در من نهفته است؟خودم و دیگران چه انتظاراتی از من دارند؟الگوهای من کیستند؟با چه چیزهایی به آرامش میرسم؟آرامش چیست؟آرامش چه رابطه ای با مدرک و امکانات دارد؟اینها سوالهایی است که باید جواب دهین و البته بسیاری سوالات دیگر. در آخر بد نیستم یادی از شیخ اجل کنیم:-) بخسبند خوش روستایی و جفت به نازی که سلطان در ایوان نخفت